آه برگرد بهارم اگر امکان دارد . غزلم بی تو دلی بی سر سامان دارد.
نسبتی هست میان من و تو می دانم نسبت اشک تو با گریه باران دارد.
دل زارم چه کند؟
آه که پر از خون از توست. دل زارمن از این دسته فراوان دارد.
خواب دیدم که می آیی چه کنم؟
منتظرم؛ خانه ام رنگ صمیمیت مهمان دارد. نوبت فصل بهار است ولی به خدا در سر اندیشه تکرار زمستان دارد .
جرم ما عشق و صمیمیت و احساس خداست . عشق؛ احساس غریبی است که تاوان دارد و دلم به لبخند تو ایمان دارد