شبهای غریب

از حسن نظرتون درمورد انتخاب وبلاک ممنونم

شبهای غریب

از حسن نظرتون درمورد انتخاب وبلاک ممنونم

به اندازه شبهای غریب

زیبای من چشم هایت را باز کن، ببین که این روزها چقدر دلتنگ توام. ببین که بدون تو دیگر اشک هایم هم مال من نیستند. دیگر حتی نمی توانم توی چشم هایت نگاه کنم... من دیگر پر از غروبم، پر از لحظه هایی که رفت، پر از لحظه هایی که می رود. چشم هایم از سردی نگاهت یخ زده اند!

روز ها یک جایی گوشه ی اتاقم پیدا می کنم، می نشینم و عکست را سیر نگاه می کنم. آخر میدانی توی عکس ها هنوز چشم هایت گرمند...

شب ها هم آنقدر به این آسمان سیاه نگاه می کنم بلکه ستاره ای بیاید و برق تگاهت را برایم تداعی کند. دلم می خواهد خشکت کنم و بگذارمت همین جا کنار این گل های توی اتاق، بلکه تا ابد همین جا بمانی و تا هر وقت که دلم خواست به تو خیره شوم...

شب ها کابوس می بینم. یاد خنده های شیرین و کودکانه ام که می افتم دلم دوباره کمی آرام می گیرد. با خودم می گویم این کابوس ها همه اش دروغ است. شاید هم من نمی خواهم باور کنم!

اصلا توی بیداری دست هایت را می گیرم. حالا هم گرفته ام. غصه نخور، من همیشه هستم. خودم هم که نباشم قلبم همیشه هست. منکه دیگر نمی خواهمش، باشد مال خودت...

فقط یادت نرود از هیچ چیز نترس. محکم تر از همیشه بایست. دست ها و قلبم مثل سایه همه جا دنبالت می آید.اشک هایم را ببخش، به خودم قول داده ام این را که وقتی دیدمت اینبار توی چشم هایت نگاه کنم و بگویم:

گل قشنگم من به اندازه شبهای غریب دوستت دارم

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد