شبهای غریب

از حسن نظرتون درمورد انتخاب وبلاک ممنونم

شبهای غریب

از حسن نظرتون درمورد انتخاب وبلاک ممنونم

ای کاش

 

ای کاش می شد با حرارت خورشید ریشه های بیگانگی و تردید را سوزاند ؛ ای کاش می شد از قفس تنگ وحسرت و اندوه به آسمان ابی آرزوها پر کشید و بر بالاترین قله ایثار و محبت آشیانه ساخت.

ای کاش همه می خندیدند و دستها پر از گل بود و همه پنجره ها به سوی صداقت و روشنی گشوده شود.

ای کاش می شد دروغ را آشکار کنی. کاش می شد معلم ادبیات می گفت صد بار دروغ بنویسید تا شکلش از یادتان نرود .

ای کاش نقاشی دروغ را می کشید و به ما نشان می داد .

ای کاش معلم زیست دروغ را تشریع می کرد و می گفت : قلبش پر از خطر است.ای کاش معلم شیمی می گفت : دروغ با زمان رسوب می کند.

کاش معلم فیزیک یک شدت جریان دروغ را اندازه می گرفت و می گفت چه مقاومتی دروغ را نابود می کند .

ای کاش معلم جبر با یک معادله چند مجهولی بلاخره دروغ را پیدا می کرد و به ما می گفت : درجه منفی اش چند است.             

تکرار زمستان

             

آه برگرد بهارم اگر امکان دارد . غزلم بی تو دلی بی سر سامان دارد.

نسبتی هست میان من و تو می دانم نسبت اشک تو با گریه باران دارد.

دل زارم چه کند؟

آه که پر از خون از توست. دل زارمن از این دسته فراوان دارد.

خواب دیدم که می آیی چه کنم؟

منتظرم؛ خانه ام رنگ صمیمیت مهمان دارد. نوبت فصل بهار است ولی به خدا در سر اندیشه تکرار زمستان دارد .

جرم ما عشق و صمیمیت و احساس خداست . عشق؛ احساس غریبی است که تاوان دارد و دلم به لبخند تو ایمان دارد

به اندازه شبهای غریب

زیبای من چشم هایت را باز کن، ببین که این روزها چقدر دلتنگ توام. ببین که بدون تو دیگر اشک هایم هم مال من نیستند. دیگر حتی نمی توانم توی چشم هایت نگاه کنم... من دیگر پر از غروبم، پر از لحظه هایی که رفت، پر از لحظه هایی که می رود. چشم هایم از سردی نگاهت یخ زده اند!

روز ها یک جایی گوشه ی اتاقم پیدا می کنم، می نشینم و عکست را سیر نگاه می کنم. آخر میدانی توی عکس ها هنوز چشم هایت گرمند...

شب ها هم آنقدر به این آسمان سیاه نگاه می کنم بلکه ستاره ای بیاید و برق تگاهت را برایم تداعی کند. دلم می خواهد خشکت کنم و بگذارمت همین جا کنار این گل های توی اتاق، بلکه تا ابد همین جا بمانی و تا هر وقت که دلم خواست به تو خیره شوم...

شب ها کابوس می بینم. یاد خنده های شیرین و کودکانه ام که می افتم دلم دوباره کمی آرام می گیرد. با خودم می گویم این کابوس ها همه اش دروغ است. شاید هم من نمی خواهم باور کنم!

اصلا توی بیداری دست هایت را می گیرم. حالا هم گرفته ام. غصه نخور، من همیشه هستم. خودم هم که نباشم قلبم همیشه هست. منکه دیگر نمی خواهمش، باشد مال خودت...

فقط یادت نرود از هیچ چیز نترس. محکم تر از همیشه بایست. دست ها و قلبم مثل سایه همه جا دنبالت می آید.اشک هایم را ببخش، به خودم قول داده ام این را که وقتی دیدمت اینبار توی چشم هایت نگاه کنم و بگویم:

گل قشنگم من به اندازه شبهای غریب دوستت دارم